فیلم| بساط سور و سات نرگس محمدی در زندان

البته من می دانم انقلابی صورت نخواهد گرفت من رهبر آینده ی جمهوری اسلامی رو دیدم من نمیتونم این مسئله رو پنهان کنم که گاهی چیزهایی در مورد آینده می بینم، انشاءالله که قضا و بلا از رهبر معظم به دور باشه ولی زمانی که ایشان جام مرگ رو سر می کشند این رهبر جدید به قدرت میرسه این رهبر جدید وقتی در اول راه قرار داره تجربه ی رهبر پیشین رو نداره پس از افراد با تجربه کمک میگیره باهاشون مشورت میکنه، بیشتر سیاستمدارها و مردم از رهبر جدید استقبال می کنند ولی عده ای با رهبر جدید بیعت نمی کنند خلاصه که او مشکلاتی رو در ابتدای راه خواهد داشت یک نابسامانی و به هم ریختگی در اوضاع می دیدم ولی در زمان او هم انقلابی صورت نخواهد گرفت و ایشان کشور رو به ثبات بر خواهد گرداند برای اینکه حرفام بیشتر براتون ملموس باشه محمد باقر قالیباف سمت راست این رهبر جدید ایستاده بود و محسن رضایی در سمت چپش پزشکیان احمد خمینی و افراد دیگر هم بودند من مخالفین رو ندیدم فقط می دانستم عده ای مخالفند دائم با قالیباف و رضایی صحبت می کردند که شما اشتباه می کنید رهبری این آقا ادامه ی رهبری پیشین هست و دیگر سیاست رهبر پیشین مشکلی را حل نخواهد کرد ولی آن ها مصلحت نمی دیدند که رهبر جدید رو تنها بگذارند.

بسم الله ..بسم الله ... اینا دیگه چه خیکی هایی بودن ?

زندان نیست فکر کنم دیوانه خونه بود ??

زندان فحاشه خونه بود اونجا فقط میذارن که هر کسی هر. لباسی خواست بپوشه و شیون کنه?

چه سلول های بزرگ و بدون میله ای داشت این زندان ?

چه واق واق سر دادن

چه مرگ تون هست?

لخت شدن میپرن هوا میگن آزادی آزادی
فکر کنم چیزی توی سرشون خورده ?

زنهای بیکار ...................

دو تا توسری بخورن از این شلختگیا نمیکنن ?

چه مسخره و بچگانه

فیلم مشکوکه شباهت به زندان نداره??
به نظر اینجا هتل سانفرانسیسکو است یا هتل سان دیِگو یا به فارسی سانتی یه گو است
زندانی هستند دانس و دیسکو برقرار میکنند وای بحال وقتی که تو شهر آزاد باشند
به هر حال معرفی میکونم از چپ به راست:
صغری و شیلا و عزت بی غم پریوش پری بلنده شهناز ته رانی عمه و دختر عمه یقلوی
فیلمبردار مادمازل یقلوی
تدارکاتچی و پشتیبانی نسناس یقلوی
سفیدرون مینی ژوب?

✔️به احتمال زیاد همین میشه خانم مطهره
من همیشه میگم بترسید از وقتی که ایران بدون رهبر بشه
خدا بخیر کنه

سازمان زندانها باید چندتا دار قالی برای این‌ها بزنند تا بشینند قالی ببافن از بس مفت خوردن و خوابیدن کلفت شدن جشن گرفتند
یا اینکه یه نیسان باقالی تو بند زنها خالی کنند بهشون بگن پوست بکنید تا خوشی زیر دلشون نزنه انگار اومدن هتل?

پرستو خانم یواشکی از نرگس فیلم گرفته و در اختیار دوستانش گذاشته این فیلم در زندان نیست لطفاً نرگس را آزاد کنید و کسانی را به زندان ببرید که سرمایه های ملت را هدر دادند با ورود به زندگی شخصی مردم خوی دیکتاتوری خودتان را نشان ندهید

????????

خانم آرامش به نظر شما بعد از صدوبیست سال که رهبر فوت کرد چه کسی جایگزین ایشون میشه؟
چه حدث میزنید؟

من هم مثل بچه های سپهبد قاسم سلیمانی دختر یک پاسدار هستم، پدرم مثل حاج قاسم سعادت این رو نداشت که با ظلم داعش بجنگه ولی اگر من جای بچه های حاج قاسم بودم هر سال برای پدرم مراسم نمی گرفتم و از رئیس‌جمهور دعوت نمی کردم بیاد سخنرانی کنه، حکومت خوب کاری میکنه یاد حاج قاسم رو زنده میکنه ولی همین قدر کافیه، دیگه تلاش من برای بزرگداشت پدرم چه معنایی میده؟ او هر کاری کرد برای خودش و خدای خودش کرد ان شاءالله که پذیرفته بشه، مرده ها راضی نیستند نه خوبشون رو بگیم نه بدشون رو، کار حاج قاسم قابل ستایشه ولی به خانوادش ربطی نداره من برای خودتون گفتم حمل بر خودستایی میشه، وقتی آدم یا اطرافیان آدم کار خیر می کنند هر چه گمنام تر و غریب تر باشه خدا بیشتر می پسنده.

خانم مطهره حاج قاسم هر کاری کرد برای رضای خدا و کمک به خلق خدا و مظلومین و مردم ایران بود تمام دنیا این شیرمرد مجاهد را میشناختن حتی دشمن به توانایی های ایشون اعتراف کرد اگر برای حاج قاسم مراسم بزرگ‌داشت میگیرن بخاطر اینکه جوان و نوجوانان امروزی با قهرمان ملی و واقعی کشور خود آشنا شوند و بدانند که چه کسی و چه کسانی تروریست وحشی و بی‌رحم ساخته شده بدست استکبار آمریکا و نوچه های شیطان را نابود کرد تا ایران و کشورهای همسایه تجزیه نشود و بدانند به دست چه شیاطینی و برای چه به شهادت رسید چون دشمن بسیار سعی کرده از حاج قاسم یه فرد تروریست در ذهن مردم ایران و جهان درست کنه اگر در اینستاگرام نامی از سردار سلیمانی ببری برای شما پیام اخطار و همکاری با تروریست و گروه‌های شرور ارسال میشه که تو لیست سیاه امریکای تروریست قرار دارند سردار سلیمانی تمام نقشه های شوم آمریکا و اسرائیل را برملا کرد برای همین قصد بدنام کردن ایشون را دارند البته برای مردم فهیم و دشمن شناس هیچوقت بدنام نمیشه قهرمان ملی ایران است مثل اساطیر خوشنام ایرانی از او به نیکی یاد میکنیم

حدود چهل سال پیش در اوایل و تقریباً میانه جنگ و بمباران منزل ما در آن زمان در خیابان ولیعصر اصفهان پشت کلانتری سیزده و در مقابل ما سازمان بهزیستی اصفهان با مساحت چند هزار مترمربع و تعدادی ساختمان برای مراقبت و نگهداری از سالمندان و معلولین ذهنی خانم واقع شده بود که بنده در آن زمان سه چهار سال بیشتر سن نداشتم، داستان از اینجا شروع میشه که چند شب یکبار صدای آژیر خطر و اعلان قرمز که موقع حمله هوایی صدام از رادیو تلویزیون و برخی از مساجد پخش میشد به صدا در می آمد تا مردم سریع به جای امن پناه ببرند و بعد از اتمام آژیر برق شهر کامل قطع میشد و همگی به پناهگاه که در آن زمان به صورت اختصاصی برای منازل و اماکن عمومی ساخته میشد پناه می‌بردیم و یا به زیرزمین پناه می آوردیم که شهر در سکوت و تاریکی مطلق فرو می‌رفت، حالا در این سکوت و تاریکی و اضطراب که همه مردم از ترسِ دیده شدن توسط هواپیماهای جنگنده جرأت روشن کردن حتی یک عدد چوب کبریت یا چراغ قوه نداشتند و تو هفت تا سوراخ پنهان میشدند این بهزیستی و قسمت معلولین ذهنی خانم بود که از جا کنده میشد و به هوا می‌رفت و همگی در تاریکی لخت مادرزاد میشدن و صدای جیغ و همهمه و قهقهه و رقص و شادی و کِل کشیدن و صدای کوبیدن قابلمه و ماهیتابه و کاسه بشقاب و... روشن کردن چراغ قوه و... مسخره بازی و هر کثافت کاری که به نظرتون برسه و از دستشون بر می اومد انجام میدادن و هیچ کسی هم برای ساکت کردنشان اقدام نمی‌کرد چون اولاً توان آن را نداشتند دوماً اون مسئول تیمارستان عقل داشت و در پناهگاه پنهان شده بودند و جان خود را برای آرام کردن عده ای دیوانه روانی به خطر نمی انداختند و خلاصه که این دیوانه های روانی هر مسخره بازی که می‌تونستن به صورت لخت و عور انجام میدادن که پشم‌های آنها از فاصله پنجاه متری قابل تشخیص بود و ما می‌دیدیم چون چراغ قوه روشن میکردن و به همدیگه نور می انداختن من و عموهایم و پسر عموهایم می‌توانستیم فیلم پورن زنده سیاه و سفید تماشا کنیم و آنها هم ما را میدیدن که در حال تماشای آن‌ها هستیم و می‌خندیم هر چند من اون موقع حتی جنسیت خودم را و فرق زن و مرد را نمی‌دانستم چیزی حالیم نبود?.... جونم براتون بگه که این کودن ها از اول قطعی برق تا آخر قطعی در حال بزن و بکوب و مسخره بازی بودن و خوشحالی می‌کردن که من قشنگ یادم هست مثل این مادمازلیون زندانی ورجه وورجه می‌کردن و بالا و پایین می‌پریدند دقیقاً مثل اونجایی که اون چند تا شتر چاق و چله ماده خر با اون رون و کپر گنده بالا پایین میپرن دقیقاً مثل این‌ها منتهی لخت و عریان می‌رقصیدند و سروصدا راه می انداختند تا موقعی که برق می آمد و مسئولین تیمارستان با چوب به پَر و پا و رون و کپر اینها بکوبند و آرومشون کنند و مثل مرغ تخمگذار داخل لانه‌های خود کنند خیلی جالب بود جای شما خالی?
دقیقاً کارهای این‌ها را انجام میدادن منتهی به صورت فیلم پورن? عجب روزگاری بود یادش بخیر

آقا مصطفی می دانم چه کسی رهبر می شود، ولی به صلاح نیست نامش را بگویم هر چیزی رو نمیشه گفت.

اول املای کلمات رو یاد بگیر بعد تز سیاسی بگیر مطفی بیسواد اون حدس ابله دوزاری

خب با این خاطره که تعریف کردی معلوم شد از چه خانواده ای به عمل اومدی مردهاتون به زنانی که بیمار بودند نگاه میکردند و کسی هم به تو که کودک بودی نمی‌گفت نگاه نکن از این خانواده مریض یکی مثل مصطفی بیرون میزنه که حتی به مادر خودش احترام نمی‌ذاره و از اندام زنان به این شکل نام می‌بره افرادی مثل مطهره چرا به این نوع ادبیات مصطفی ایراد نمیگیرند اگر پدر مطهره که یک پاسدار است این خاطره مصطفی را ببینه اجازه میده مطهره آن را بخونه

خانم باسواد مصطفی نه مصطفی.

اینکه می گید میگند ادامه رهبری پیشین عست احتمالا پسر رهبری هستند.

چی میگی برا خودت حرف مفت میزنی
احمق فاصله سنی من با دو تا عموهام که در اون لحظه با هم بودیم و پسر عموهام نهایتاً ده سال بود اونها هم اون موقع یعنی چهل سال پیش بچه سال بودن عموهای بزرگترم و عمه ام سی چهل سال با من تفاوت سنی دارن که اون موقع اونجا نبودن خارج شهر بودن مزرعه شوهر عمه ام در نطنز بودند من هشت تا عمو دارم یک عمه که با خانوادهٔ چهار تا از عموهایم مشترک در یک خانه بزرگ و سه طبقه زندگی میکردیم یک هفته بعد از این وقایع موشک در پونصد متری ما خورد به پمپ بنزین احمد آباد اصفهان انفجار شدیدی رخ داد درهای چوبی و شیشه پنجره های خانه شکست موتور همون موشک افتاد تو حیاط خانه ما قبل از اینکه در اون خونه سکونت کنیم خانه ما جای دیگری بود نزدیک محل سکونت فعلی ما بود در خیابان مدرس که آنجا هم بمباران شد خانه ما خراب شد یکی از عموهام شهید شد یکی دیگشون هم ترکش خورد من اون موقع حدود دو سال داشتم بیشتر دهه شصتی ها این اتفاقات را تجربه کردن بعد از اصابت موشک به پمپ بنزین از آن خانه به نطنز و نزدیک به امامزاده آقاعلی عباس مهاجرت کردیم در یک باغ مزرعه بزرگ که از شوهر عمه ام بود چادر زدیم چندسال زندگی کردیم تا جنگ تموم شد
عموی من در زمان جنگ گروهبان یکم بود که در سرپل ذهاب خدمت میکرد وقتی برای مرخصی و اصلاح موهای سر با عموی دیگرم و دوست عمویم در حیاط خانه مشغول بودند خانه بمباران شد و دو نفر از آنها شهید شدند مزار عموی من ده متر پایین تر از مزار شهید خرازی و ردانی پور و کاظمی و زاهدی و نیلفروشان در گلستان شهدای اصفهان خاک است بنام رسول ملکیان

الکی اتهام نزنید و حدس و گمان خود را واقعی نشان ندید

People can't be fundamentally entitled to have nonetheless many kids they want, since that
can lead to predictable catastrophe. Cleaned some extra online pieces up.