حمله با تبر به بازیکنان جوان در یزد
به گزارش سرویس منهای فوتبال؛ فاجعه در لیگ مناطق ۱۸ سال ایران با حمله عوامل منتسب به تیم سنگ آهن بافق یزد به کادرفنی و بازیکنان تیم جوانان بهوند رامهرمز که بازی را در دقیقه ۹٠ نیمه کاره گذاشت.
- بیشتر ببینید:
- صحنه دلخراش زورگیری از دختر جوان در ستارخان
فیلم حمله با تبر به بازیکنان جوان در یزد که در اینستاگرام منتشر شده است را تماشا کنید.
بازنشر محتوای شبکه های اجتماعی تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاما بازتاب دیدگاه رسانه دیلی فوتبال نیست.
حمله با تبر به بازیکنان و کادرفنی در یزد
پسندها:
0
گزارش خطا
ارسال نظر
نظرات شما
ناشناس

۱۹:۵۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۱
یارو سیاه مَست بود منظور از سیاه یعنی شدیداً مست و پاتیل بود چشمهاش از مستی قلوه خون شده بود قبل از شروع داستان بگم که بعدها شنیدم که برای ناقص کردن اینجانب یک بطری نوشابه خانواده یعنی یک و نیم لیتر عرق کوفت کرده بود و درکمین نشسته بود تا وقتی با موتور رسیدم با تبر حمله کنه دقیقاً مثل این تبر که در تصویر میبینید اون شخص مست زد تو آرنج دست راستم از روی عصبانیت به قدری محکم زد که تبر فرو رفت تو استخون و غضروف آرنجم و چند تا از تاندونها و رگهای دستم قطع شد دوتا تبر هم زد تو کمرم و یکی به پام با اینکه زمستان بود و چند لباس ضخیم و کاپشن چرم پوشیده بودم ولی باعث جلوگیری از ضربه نشد و جراحت وارد شد
تبر به قدری تیز بود که کمربند چرمی شلوارم که چرم کلفت گاو بود مثل پنیر از وسط نصف شد انگار با تیغ موکت بری بریده باشی به همین اندازه تیز و برنده بود
جراحات وارده درد زیادی داشت خونریزی قطع نمیشد زود بردنم اتاق عمل بعداً فهمیدم که نامرد قصد قطع کردن دست و حتی کشتنم را داشته که به خیر گذشت
خدارا شکر الان مثل روز اول دستم خوب شده بیست و چهار سال از اون ماجرا میگذره منظور از گفتن این ماجرا اینه که تو زندگیم خیلی درد و مصیبت کشیدم خیلی بلاها سرم آمده نمیدونم چرا اصلأ حقم این نبود?متاسفانه تمام هم نمیشه
میدونم که ماجراهای زندگی من برای کسی مهم نیست و به کسی مربوط نمیشه و براش اهمیت نداره ولی بخدا آزارم به مورچه نمیرسه بیدلیل به کسی آسیب نرساندم ادعایی هم ندارم با کسی شاخ و شانه نمیکشم گردنم از مو باریکتره اصلأ عددی نیستم ولی با این حال دهها بلای خطرناک بر سرم خراب شده
قبلاً با یارو سلام علیک داشتیم به همدیگه عزت و احترام میذاشتیم تا اینکه یه آدم حسود بدذات میانه ما را به هم زد پشت سرم بدگویی کرد و باعث تحریک و رَم کردن اون الاغ وحشی شد بعداز درگیری شکایت کردم دستگیر شد چندین روز تو بازداشتگاه خماری کشید به غلط کردن افتاد برای گرفتن رضایت واسطه فرستاد رضایت ندادم آخر سر بی غیرت نفهم الکلی زنشو فرستاد از من دلجویی کنه و رضایت بگیره باور کنید اونقدر بزک دوزک کرده بود و لباسهای جلف پوشیده بود تا مثلاً بنده که اونموقع جوان بودم را جذب خودش کنه خر و خام کنه و رضایت بگیره باور کنید اگر پیشنهاد شیطنت میدادم قبول میکرد تا این حد وضعیت خراب بود ولی این کار را نکردم چون نامرد نیستم اون موقع حدود بیست ساله بودم الان که این تبر را دیدم اون روزها برام تداعی شد? تا حالا چندین بار توسط اراذل و اوباش قداره و چاقو و زنجیر و چماق و مشت و کتک خوردم مجروح و خونآلود شدم راهی بیمارستان شدم و خوشبختانه هنوز زنده ام خدا با من است از حوادث سختی جان به در برده ام
لطفاً با خواندن این داستان در مورد اینجانب که به صورت ناشناس مطلب نوشتم بد برداشت نکنید من فقط حوادث و رنجهای زندگی ام را اگر حوصله داشته باشم تعریف میکنم هیچ منظور دیگری از گفتن این مطالب ندارم فقط برای گذراندن اوقات فراغت چیزی مینویسم لات و شرور نیستم دنبال دعوا و درگیری و خودنمایی نیستم فقط بدبیاری بدشانسی بداقبالی آوردهام آدم خوش اخلاق بیآزار و دلپاکی هستم راست میگم بوخودا?
تبر به قدری تیز بود که کمربند چرمی شلوارم که چرم کلفت گاو بود مثل پنیر از وسط نصف شد انگار با تیغ موکت بری بریده باشی به همین اندازه تیز و برنده بود
جراحات وارده درد زیادی داشت خونریزی قطع نمیشد زود بردنم اتاق عمل بعداً فهمیدم که نامرد قصد قطع کردن دست و حتی کشتنم را داشته که به خیر گذشت
خدارا شکر الان مثل روز اول دستم خوب شده بیست و چهار سال از اون ماجرا میگذره منظور از گفتن این ماجرا اینه که تو زندگیم خیلی درد و مصیبت کشیدم خیلی بلاها سرم آمده نمیدونم چرا اصلأ حقم این نبود?متاسفانه تمام هم نمیشه
میدونم که ماجراهای زندگی من برای کسی مهم نیست و به کسی مربوط نمیشه و براش اهمیت نداره ولی بخدا آزارم به مورچه نمیرسه بیدلیل به کسی آسیب نرساندم ادعایی هم ندارم با کسی شاخ و شانه نمیکشم گردنم از مو باریکتره اصلأ عددی نیستم ولی با این حال دهها بلای خطرناک بر سرم خراب شده
قبلاً با یارو سلام علیک داشتیم به همدیگه عزت و احترام میذاشتیم تا اینکه یه آدم حسود بدذات میانه ما را به هم زد پشت سرم بدگویی کرد و باعث تحریک و رَم کردن اون الاغ وحشی شد بعداز درگیری شکایت کردم دستگیر شد چندین روز تو بازداشتگاه خماری کشید به غلط کردن افتاد برای گرفتن رضایت واسطه فرستاد رضایت ندادم آخر سر بی غیرت نفهم الکلی زنشو فرستاد از من دلجویی کنه و رضایت بگیره باور کنید اونقدر بزک دوزک کرده بود و لباسهای جلف پوشیده بود تا مثلاً بنده که اونموقع جوان بودم را جذب خودش کنه خر و خام کنه و رضایت بگیره باور کنید اگر پیشنهاد شیطنت میدادم قبول میکرد تا این حد وضعیت خراب بود ولی این کار را نکردم چون نامرد نیستم اون موقع حدود بیست ساله بودم الان که این تبر را دیدم اون روزها برام تداعی شد? تا حالا چندین بار توسط اراذل و اوباش قداره و چاقو و زنجیر و چماق و مشت و کتک خوردم مجروح و خونآلود شدم راهی بیمارستان شدم و خوشبختانه هنوز زنده ام خدا با من است از حوادث سختی جان به در برده ام
لطفاً با خواندن این داستان در مورد اینجانب که به صورت ناشناس مطلب نوشتم بد برداشت نکنید من فقط حوادث و رنجهای زندگی ام را اگر حوصله داشته باشم تعریف میکنم هیچ منظور دیگری از گفتن این مطالب ندارم فقط برای گذراندن اوقات فراغت چیزی مینویسم لات و شرور نیستم دنبال دعوا و درگیری و خودنمایی نیستم فقط بدبیاری بدشانسی بداقبالی آوردهام آدم خوش اخلاق بیآزار و دلپاکی هستم راست میگم بوخودا?